بسم الله الرحمن الرحيم

 

نگرشي كلي و كوتاه بر اهميت انقلابي اقتصاد از ديدگاه اسلام ( 1 )

{زنجیره آگاهیهای منهجی}

به قلم استاد مجاهد : ابو حمزه المهاجر هورامی

 

((هو الذي خلق لكم ما في الارض جميعاً)) (29 توبه)

و ((انفقوا في سبيل الله و لا تلقوا بايديكم الي التهلكه )) (بقره 195)

و (( من يوق شح نفسه فاولِيك هم المفلحون)) (حشر9)

((لايستآذنك الذين يومنون بالله و اليوم الاخر ان يجاهدوا باموالهم و انفسهم و الله عليم بالمتقين انما يستاذنك الذين )) (توبه 45-44)

((و اذا اردنا ان نهلك قريه امرنا مترفيها ففسدوا فيها فحق عليها القول فدمرنها تدميرا  )) (16 اسراء)

راههاي تكامل انسان قبل از هر چيزي بوسيلة محروميت اقتصادي و عدم امنيت سد مي شود، محروميت موجب نگراني و ترس است، و نگراني و ترس موجب تزلزل شخصيت و زايل شدن ارزش هاي انساني مي گردد.

((فليعبدوا رب هذا البيت الذي اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف )) براي غالب مردم پرداختن به نيازهاي روحي و تكامل بخشيدن به بعد فكري و اخلاقي شخصيت، قبل از مرتفع ساختن خواستها و احتياجات جسماني، سخت دشوار و حتي غير ممكن است. و محروميت در اين زمينه مانعي در راه ايمان و شناخت حقيقت و تسليم در برابر حق است چه : ((كادالفقران يكون كفرا )) خداوند براي همه بندگان خود نعمت و آسايش و رفاه را خواسته است. فقر و محروميت زائيده و نتيجة اميال پست حيواني و شيطاني است. هرجا فقر است و محروميت ، نشانة آنست كه بشر از راه خدا و احكام الهي منحرف شده و به فرمان نيروهاي شيطاني گوش فرا داده و راه استكبار و اتراف را در پيش گرفته است.

زماني انسان فراموش كرد كه مال و حق آنها از ثروتهاي جهان جز همان مقدار كه بدان احتياج دارند، مي خورند، مي آشامند، برتن مي پوشانند و…….. نيست و هرچه مازاد بر آن است به خدا يعني به همة خلق تعلق دارد، راه شيطان را پيمود. انسان در ثروتهاي طبيعي همانقدر حق دارد كه نيازمنديهاي او را مرتفع سازد و بايد مازاد بر آن در اخيتار جامعه قرار گيرد.  ((ويسئلونك ما ذا ينفقون قل العفو))كه در اسلام جهت ضمانت اجرائي اين اصل دو عنصر اساسي را به خدمت مي گيرد:

اول :ايمان كه اساس تربيت و تكامل شخصيت و ضامن حفظ انسانيت انسان است. بر اين اساس انسانهايي بوجود مي آيندكه ((رفع نيازمندي ديـگران را بـرخـود مقدم مي دانند، اگرچه خودشان بدان احتياج داشته باشند )) (حشر59)

دوم: قدرت اجرائي جامعه كه هر جا و هر موقع مصالح و منافع عمومي و مشترك خلق اقتضا كند دخالت كرده آنچه را از حق عمومي خود آزادانه و داوطلبانه نداده است از شخص اخذ مي كند. زيرا درغير اين صورت ثروت در دستهاي گروه اندكي انباشته مي شود ، در حاليكه نيازمنديهاي عمومي معطل مانده است. و عاملي مي شود جهت ايجاد جامعه اي كاپيتاليستي و طبقاتي منحط.

درست است كه اسلام قسط و بهره مندي از نعمتهاي مادي را يكي از شرايط اساسي كسب ارزشهاي معنوي مي داند اما در همان حال توقف در اين مرحله و ثروت اندوزي و عشق به پول و ثروت را بزرگترين مانع اساسي در كسب ايمان تـوحيدي مي شمارد. نيازهاي مادي انسان همچون جسم انسان محدودند درست برخلاف نيازهاي معنوي كه حتي بعد از مرگ نيز سير تكاملي خود را ادامه مي دهد.

 زندگي از يك ديد عبارت است از يك سلسله مبادلات بين ارزشهاي مادي و غير مادي ، ما با كار خود دائماً به خلق ارزشهاي مادي مي پردازيم و اين امر ضرورت زندگي و اساس استفاده از طبيعت است. مقداري از ارزشهاي توليد شده به ميزان تعيين شده در دين، در رفع نيازمنديهاي ما مصرف مي شود و مازاد بر آن قابل تبديل به ارزشهاي معنوي است ، آن كس كه مازاد بر احتياج را به همان صورت ذخيره مي كند، خود را از كسب ارزشهاي معنوي محروم ساخته است.

 بخشش مازاد بر احتياج در حقيقت از دست دادن نيست، مبادله است. خدا در هيچ جا از هيچ كسي نخواسته است از وجود خود و از مال و جان خود بگذرد بي آنكه اميد دريافت پاداش معنوي داشته باشد. چه اين امر از لحاظ قوانين خلقت غير ممكن است . ممكن است شخص در انجام فداكاري و خدمت به خلق و گذشت از مال و جان فقط به انگيره هاي آرماني و دروني خود پاسخ گويد و چشمداشتي به پاداش و اجر نداشته باشد، اما چه بخواهد و چه نخواهد، چه بداند و چه نداند ارزشهاي متقابلي نصيب او مي گردد.

 هر مبادله اي را نتايجي روشن است و انسان آزاد با انتخاب هر يك از ((انواع مبادلات)) خود را در معرض ((نتايج جبري)) آن قرار مي دهد. كه به چند دسته از اين مبادله گران اشاره مي نمائيم.

اول: آنان كه مازاد بر احتياج ارزشهاي مادي را توليد و خلق كرده اند اما آنرا ذخيره مي كنند و با اينكار، اولاً خود را از كسب ارزشهاي معنوي كه مي توانند بوسيلة آن ذخاير گرانبهائي را خريداري كنند محروم مي سازند ثانياً با مشغول كردن ذهن ،با انديشه و عمل در نگهداري و مراقبت از آن ذخاير مادي و افزودن برآنها، خويشتن را در دايرة تنگ خودپرستي محصور كرده از حركت به سوي افقهاي كمال و انسانيت باز مي دارند. و در حقيقت در مراحل پست حيواني و در سطح يك موجود فيزيولوژيك در جا مي زنند و استعدادهاي انساني در آنان مكتوم و عقيم مي ماند، ثالثاً با محروم ساختن انسانها از آن ذخاير تخم فساد و فحشا را در جامعه مي كارد و دائماً به كسب ارزشهاي منفي مي پردازد و راه انحطاط و پستي را پيموده و مستحق عذاب و رنج مي شود. (توبه 34).

دوم: آنكه ارزشهاي مادي مازاد بر احتياج را در راه هدفهاي خودپرستانه و ضد اجتماعي و غير انساني به كار مي اندازند و  آنرا در راه مطامع سلطه جوئي و برتري طلبي و كسب شهرت ، قدرت، قدر و محبوبيت و كسب ثروت بيشتر و ممانعت از حركت در راه تكامل صرف مي كنند، تلاش اين گروه در راه استثمار و تحميق خلق است (لقمان 3) 6- هدف اين گروه استعباد مردم و كتمان حقيقت و جلب هرچه بيشتر منافع شخصي و حفظ قدرت و ثروت است و در اين راه از هيچ كردار زشتي برعليه خلق و منافع مردم و آرمانها  و هدفها و ارزشهاي متعالي ابائي ندارند. مبادله اين گروه صرف معاملة مال است در پايمال كردن حق و ارزشهاي متعالي و مصالح انسانها به خاطر كسب منافع مادي بيشتر و مطامع شخص (بقره 86).

سوم: كساني اند كه فاقد ثروت مادي اند و لذا براي كسب ارزشهاي مادي، ارزشهاي معنوي را به فروش مي رسانند. مبادله اي معكوس، كه گمراهي را بر هدايت ترجيح
مي دهند تا مقداري ارزش مادي بدست آورند، دشمني با خدا و مردم، خيانت به دين و مردم، پشت كردن به حق، پوشانيدن حقايق و بازداشتن مردم از درك و شناخت و پيمودن راه كمال را وسيلة جلب منفعت مادي و موفقيت مادي دنيا قرار مي دهند. علم و دانش وديگر قدرتها و ارزشهاي فكري و معنوي خود را در مقابل اندكي از ارزشهاي مادي بطريقي كه برضد خلق و حق تمام مي شود مبادله مي كنند(بقره 16) با اينكار اگر تصور مي كنند كه برجبهة حق ضربـه مي زنند و در كار خـود مـوفـق مي شوند سخت در اشتباهند، در اين معامله تنها خود متضرر مي شوند  و حق سرانجام پيروز است و زياني متوجه آن نخواهد شد. (ال عمران 177- 178)

اين گروه عهدشكن ((عالمان بي خبر)) و ((دانايان بي عمل)) كه ((درد شده اند)) و چراغ علم و دانايي خود را در راه دزديدن و غارت اموال مردم و كتمان حق به كار مي برند در حقيقت به خود و سرنوشت خود خيانت ورزيده اند . چه آينده و آخرت و همة ارزشهاي معنوي و انساني خويش را در مقابل اندكي از ارزشهاي مادي فروخته اند، علم خود را در خدمت باطل و قدرتهاي جبار و ستمكار و در راه دفاع از ثروت و مكنت صاحبان زر و شوكت، زور و قدرت گذاشته و همة ارزشهاي انساني خود را تقديم گردنكشان تاريخ و متجاوزين و طاغوتها مي كنند و در مقابل بهائي اندك از ارزشهاي مادي دريافت مي دارند و بـا اينكار سرانجامي شوم بـراي خـود تـدارك مي بينند و خويشتن را در سرنوشت دردناك همـان جباران ستمكار شريك و سهيم مي كنند (ال عمران 77)

چهارم: آنهائي اند كه در اين مبادله ارزشهاي مادي و جان و مال خود را مي دهند تا با كسب خصائل و صفات انساني به كمال وجودي خويش نائل شوند و خرد خويشتن و انسانيت انسان را به مراحل بالاتري از كمال ارتقاء دهند. آنان  رضايت خدا را بر منافع شخصي ترجيح مي دهند. زيرا سرنوشت آنان در اين جهت به شكل مطلوب و قابل اطميناني در جهت سعادت و رستگاري و زندگي جاويد تامين و تثبيت مي گردد.

برادران و خواهران مؤمن و آزاديخواه ، حالا كه انواع معامله را دريافته ايد: اگر اين قانون خلقت و ناموس الهي را درك كرده و شناخته ايد، در انجام بهترين آن حتي لحظه اي درنگ نكنيد و بدانيد كه آنچه از خدا دريافت مي داريد ارزشمندتر از آن چيزي است كه در راه او فدا مي كنيد.

بدينسان دريافيتم كه اسلام :

1- در اصل مالك مطلق را خدا مي شناساند.

2- انسانها در اصل فقط بواسطة كار مثبت و خلاقة خود حق دارند از نعمتها و ثروتهاي طبيعت استفاده كنند.  

3- انسان هيچگونه مالكيتي بر ((آتش ، آب و علف)) ندارد و جزو مالكيت عمومي اند. 

4- بهره هركس از اين نعمتها به اندازه اي است كه احتياج دارد و جمع آوري و ذخيرة مازاد بر احتياج را روا نمي دارد.

5- استثمار و سربار ديگران بودن و پيش گرفتن زندگي انگلي را محكوم و در همان حال تامين زندگي ناتوانان و از كار بازماندگان و مستمندان و مساكين را وظيفة حتمي جامعه مي  شناسد.

اسلام خواهان اين است كه اين معامله توسط انسانها با خود آگاهي و اختيار انجام پذيرد. چه تنها در اين صورت موفق به كسب ارزشهاي متعالي مي شوند و شخصيتشان تكامل پيدا مي كند.

 با اين حال چنانكه قبلا ذكر شد، اگر افرادبه مرحله اي از ايمان و خود آگاهي نرسيده باشند كه ثمر بخش بودن اين مبادله را درك كنند، در صورت نياز جامعه، و معطل ماندن احتياجات عمومي، جامعه اسلامي به خود حق مي دهد، هر مقدار كه لازم تشخيص داد. از مازاد احتياج افراد اخذ و برداشت كند. به اين ترتيب، اسلام همة عوامل و موجبات اصلي فقر ،اتراف ،استضعاف و ستم اقتصادي را از بين برده و از اين طريق جامعه اي را پي ريزي مي كند كه فاقد طبقات خشن اقتصادي است و شرايط را براي حركت تكاملي خانواده بشري هموار مي سازد .

اما جهت تبين بيشتر موضوع و اهميت و برتري اقتصاد اسلامي بر تمامي راههاي غير ديني و نيز تشريح كوتاهي از وضع موجود خود ، به توضيحاتي بيشتر مي پردازيم و مطلب را به شيوه اي ديگر پي مي گيريم :

ما همگي انسانيم و ((تمام)) آنچه كه خلق شده براي ((تمام )) ماست . منتهي در بسياري موارد گناهمان در اين است كه مستضعف ، نيازمند، مسكين و .... از نظر مادي متولد شده و اكثراً متعاقب آن به بلاي فقر و استضعاف معنوي دچار گشته ايم. گناه ما با طفلي كه در يك منزل ثروتمند به دنيا آمده و از بچگي خوب مي خورد، مي پوشد ، از تكنولوژي و امكانات  فكري و تحصيلي خوب بهره مي برد ،آگاهيهاي عملي سياسي و غيره را آموخته و با وجود رزايل اخلاقي موجود در آن ، برما حكم رانده وبر ما مسلط گشته، چيزي جز اينكه برابر و آزاد بدنيا آمده ايم اما پدران و مادران ما همچون ما محكوم به كار كردن بوده اند، نيست .

 در اين جا فاصله طبقاتي كه از ثروت و استضعاف مادي ناشي شده باعث گرديده كه ، هركس كه پول و ثروت و مقام و منصب دارد به خود حق دهد كه بر ديگران آقايي كند، زور گفته و حكم براند، فخر و تكبر به خرج داده و به هر شيوه اي با دزديدن حق و حقوق ديگران فاصله طبقاتي خود را مستحكمتر و بيشتر گرداند. اين گوشه ايست از وضع موجود و جوامع سرمايه داري ليبرال كه هم اكنون تحت عنوان نئوليبراليسم، بازار آزاد و جهاني سازي در قالب دموكراسي قصد حاكميت بر جهان را دارد. در جامعه اي طبقاتي سکولاریستی كه تمامي ارزشهاي آن بر محور كسب سود بيشتر مادي ،افزون طلبي سرمايه داران و استثمار طبقات مستضعف و زحمتكش مي چرخد ، دموكراسي در راستاي منافع چه كساني ابراز وجود و خدمت مي نمايد و در كل ((عملاً)) دموكراسي به چه كساني تعلق دارد دموكراسي در چنين جامعه طبقاتي حاكم بر كل طبقات است با يك طبقه خاص حاكم بر دموكراسي.

اصل احترام و اكرام بني آدم و حراست و نگهداري از انسان متناسب با اين اصل و پاسداري از حال اين موجودي كه خداوند وي را كرامت بخشيده و خانواده هايي كه بعنوان كوچكترين و اصلي ترين نهاد اجتماعي به حساب مي آيد، در قاموس هيچكدام از سيستمهاي استثمار غير از كسب سودولذت بيشتر و استثمار بيشتر مادي و معنوي، وجود ندارد.

 مقايسه اي بسيار ساده ميان، پوشاك ، مسكن ، خوراك، بهداشت، آموزش، تفريح انسانهايي كه براي جامعه و اجتماع زحمت مي كشند با زندگي مفتخوران كاپيتاليست طبقه پرست مطلب را روشن و تصديق مي نمايد. در وضع موجود اقتصادي علاوه بر طبقه حاكم و دولت ماليات بگير متكي به سرمايه داران ريز و درشت، سرمايه داران، استعمار كننده و انحصار گر و احتكار گر سود خور گران فروش، دسته جات ، چماق به دست مزد بگير و بالاتر از همه جهالت و نا آگاهي مردمان زحمتكش ، همه دست بدست هم داده كه شغل اصلي خود را در راستاي استعمار مردم، چپاول دسترنج آنان قرار داده اند .کی در چنين جامعه اي كه ميليونها انسان تهي دست فقير و مستضعف وجود دارند، فساد، فحشا، دزدي، غارتگري، توطئه هاي جنايتكارانه و ……… از بين مي رود؟

قلبي كه ذره اي محبت را در خود جايي داده باشد راضي نمي شود كه گروهي از سيري و بيماريهاي ناشي از پرخوري و چاقي مفرط از پا در آمده و بسياري از كمبود كالري و حتي گرسنگي ابتدائي به انواع بيماريها گرفتار گرديده و يا مستقيماً بميرند.

كودكاني معصومانه و بدون گناه جبراً به كار كردن، فحش شنيدن، كتك خوردن، بيگاري، تربيت غلط، محيط نامناسب و…… محكوم شوند. كار براي ثروتمنداني كه نه پدرانشان كار كرده اند، نه خودشان كار مي كنند و نه فرزندانشان ناچارند كار كنند و هرچه بخواهند ظلم و بي عدالتي نموده و براي بچه هايشان كه هنوز متولد نشده اند، زندگي مرفه و پر زرق و برقي را همراه با پيامدهاي معنويش فراهم سازند، بی معنی شده.

تمام اين نابرابريها و مشكلات متناسب با آن را زماني مي توان برطرف كرد كه انسانها همگي هنگامي كه بدنيا مي آيند تا زماني كه به حد تكليف ، بلوغ كامل و استقلال (مقرر شده از جانب شورا) مي رسند از يك رفاه نسبي و موقعيت مساوي و برابر  از لحاظ خدمات عمومی برخوردار شوند.

 در زمينه پرورش و آموزش هم، همگي بتوانند در يك محيط مساوي با فراهم شدن زمينه هاي تحصيل درس بخوانند، پرورش يافته و هر كدام استعداد بيشتر داشت بيشتر بتواند خدمتي متناسب را در اختيار بگيرند (كه عمربن خطاب و خدمت به كودكان نمونه ايست جالب و زيبا) و همگي در چنين شرايطي مي توانند با پشتوانه زندگي صحيح معنوي سياستهاي كلي و جزئي زندگي ماديشان را نيز تعيين نمايند. و اين زمان شيرين شدن زندگيست.

ما در مورد ((تمام)) آناني كه كار مي كنند به بحث نمي پردازيم. بلكه با ذكريك نوع از يك شيوه خاص كار كردن به بيان واقعياتي مي پردازيم. ما از كشاورز، معلم، مستخدم، كارمند و . بصورت جزئي بحث نمي كنيم اما كلياتي را بيان مي داريم كه بي ارتباط با زندگي كاري همه نيست فقط شكل و رنگ و قيافة متفاوتي دارد.

بعنوان مثال كار فرمايان با برجسته نمودن وجود كارگر بيكار، آنهم با چاپ اعلاميه هاي مختلف فريبنده از جانب خود توسط دلالها و كشانيدن كارگران به دم مراكز كارگري به كارگران مي فهمانند كه بايد كار بيشتري را ارائه داده و به اين پول اندك نيز راضي باشند و گرنه كارگر بيكار دم در است جاي شما را بگيرد. بدين وسيله با مهيا نمودن سپاه مجاني كار و حتي سرگردان نمودن بيشتر آنان، زمينه را براي بهره گيري و استثمار بيشتر و كسب منفعت بيشتر با توسل به كثيف ترين حيله ها را فراهم مي سازند. اين وضع در مورد، معلمان، كارمندان، كارگران قراردادي، يا غير قراردادي، رسمي و غيره رسمي و. صادق است.

اين است كه بايد درك كرد زماني كه مطلبي را روشن مي كنيم منظور چيست. چون كسي حق اخراج كارگري كه تنها نگهدارنده اش همان كار وي مي باشد را بدون دليل و مدرك شوراي كارگري عالم و آگاه پسند(نه از روي هوي و هوس شخص خود)،آنهم با تامين زندگي خانواده كارگر را ندارد، چون خانواده وي كه تقصير و گناهي را مرتكب نشده كه شديدترين مجازاتهاي آرام اما خشن و منهدم كننده را متحمل گردد

 و يا كار كنتراتي يعني ميزان متغيير و نوسان مزد در قبال كاري مشخص و تعيين شده از جانب صاحب كار كه :

1- كارگران تمام نيرو و توان خود را در هنگام كار صرف مي نمايند و حتي در هنگام ازدياد كار، بدون استراحت و بسياري مواقع ،بدون خوراك مناسب و حتي در شبها به كار مي پردزاند تا ميزان كار تحويلي را زياد نموده و پول بيشتري بگيرند و يا اينكه از ميزان كار تحويلي كم نشود، كه اين امر سبب  فرسوده شدن و از بين رفتن نيروي كار وي و بيمار شدن آنان مي گردد.

2- با اين وصف كارگران (بخصوص آناني كه از كار دائمي با همان شرايط برخوردار نيستند) زودتر از همه مريض، شكسته و پير و فرسوده گشته و پيداست كه ديگر توان انجام كارهاي كنتراتي و تامين مخارج سرسام آور را نداشته و توان كارگري معمولي را نيز به آرامي از دست مي دهد و بدين شيوه از مزد و درآمد محروم گشته و محروميت، گرسنگي، دربدري، متلاشي شدن خانواده، مرگ زودرس و در پاره اي موارد گدايي گريبان آنان را مي گيرد.

3- با وجود اين شرايط بدليل وجود چنين روابط كاري كارفرما جهت در رقابت قرار دادن منفي كارگران و بكارگيري كارگران مجاني بيشتر ،مرتب از كارگران بيكار دعوت به كاري مي كند كه براي كارگري موجود هم كم است. و اين زيادي نيروي كار و كمي كار دستمزدها را پائين مي آورد و مانع از اتحاد توحیدی آنها با يكدگر مي گردد.

4- وجود نزاع و درگيري ميان كارگران ازخصايص پيش پا افتاده اين گونه مراكز كارگري است، كه نتيجه همان رقابت ناسالم ايجاد شده توسط كارفرمايان مي باشد.

با ساعت متغير و حتي ثابتي كه براي كارگران در صبح و بعدازظهر تعيين نموده اند، با خستگي انكار ناپذير آن، بدليل مزد كمي كه پرداخت مي نمايند ،ابزاري شده ايم در خدمت كار نه كار ابزاري در خدمت زندگي بهتر ما، كه حتي توان تهيه غذاي سالم و كافي با كالري مورد نياز را نداشته و خيلي زود پير و شكسته مي گرديم.

 زياد شدن ساعت كار موجب اختصاص ساعات كم رسيدگي به خانه و خانواده، تربيت فرزندان، رسيدگي به محل زندگي، نظافت و آموزش بيشتر و بهتر و ……… خواهد گرديد. كارگري از ساعت 7 صبح تا پاسي از عصر به كار مي پردازد هنگامي كه به خانه مي رسد ديگر حوصله زن داري، نگهداري و تربيت فرزند و رسيدگي به احوال پدر و مادر، اقوام و فاميل و دوستان با حداقل احوالپرسي را ندارد و بيشتر اتفاق افتاده به خاطر خستگي اگر در راه ، كسي هم بدون غرض سؤالي از وي بپرسد و يا حركتي صورت گيرد منجر به دعوا و وقوع حادثه اي بد مزيد برهمه خواهد گرديد. و ……

اين همه فلاكت و بدبختي ناشي از سيستمهاي غلط اقتصادي و توزيع ناعالانه ثروت است .اما بورژوازي منحرف باز قصد به انحراف كشيدن اينهمه فلاكت را دارد. مالتوس و پيروانش افزايش جمعيت را عامل اصلي فقر، بيماري، فساد، آلودگي محيط زيست و حتي جنگ مي دانند.  و جنگ و فقر ابزاري مي گردد در جهت كنترل جمعيت و……

 

 

((الهم اني اعوذبك من الكفر والفقر  ))

((و وجدك عائلاً فاغني )) (ضحي8)

 خداوند هيچوقت فقر و استضعاف را تائيد نكرده

بلكه آنرا زائيده انحراف ايماني و عقيدتي انسانها از دستوراتش مي داند كه به جاي تبعيت از دستورات و قانون الله ،  تابع دستورات شيطان مي شوند. ((الشيطان يعدكم الفقر و يامركم بالفحشاء)) (بقره 268)

در اينجا شيطان به تمام برنامه ها، قوانين و كانالهايي اطلاق مي گردد ،كه انسان را به طرف فقر كه آنهم مقدمه اي براي فحشا و افول اخلاقي است مي كشاند. فقر ساخته دست بشر و ناشي از اعمال خودويست و هر مصنوع بشري قابل تغيير و دگرگوني است به همين دليل خداوند بازگشت به راهش را و مغفرت را به انسانها پيشنهاد مي كند.

مسئله امنیت واقتصاد(...الذی اطعمهم من جوع وآمنهم من خوف) در اسلام با اجرای حدود تفاوت فاحشي دارد. بعد از دست گرفتن زمام امور مسئله امنیت اقتصاد جامعه بصورت تكاني و انقلابي صورت مي گيرد بر خلاف اجراي حدود كه گام به گام و تدريجي به پيش مي رود. در نتيجه اقتصاد جامعه را نيز همچون تمام موارد ديگر بايد به متخصصين و اقتصاديون سياسي اسلام سپرد نه جاهلان و سفيهان(اعم از ملايان، مولويان عربي دان بدون تخصص و هر كس ديگري كه در تمام علوم متخصص باشد اما درمسئله اقتصاد نه) بايد به متخصصين شوراي اولي الامر سپرده شود (النساء 5)                                                                                                     

خداوند نمي فرمايد : ((و لاتؤتو اسفاء اموالهم)) : اموال سفهاء را به آنان ندهيد.

بلكه مي فرمايند : ((و لا تؤتو السفاء اموالكم    :  اموال خودتان را به سفيهان ندهيد.

اقتصاد اسلامي و جامعه اقتصادي بايد شورايي ، منطقه اي ، ناحيه اي و محلي باشد و مازادي كه به آنان سپرده مي شودبه زير دستان همان ناحيه داده شود. كه قضيه عمر بن سعد مشهود است .

اسلام دستورات صريحي از كوچكترين نكته شخص تا قوانين محكم اجتماعي و حكومتي ، در رعايت حقوق مستمندان و پرنمودن فاصله طبقاتي دارد چون : ((ليس المومن الذي يشبع و جاره جائع الي حنبه)) (ترمزي واحد(2/310  بخاري (6016) نيست مؤمن كسي كه سير شود و همسايه او در جوار و پهلويش گرسنه است.و قوانين تعديل ثروت را در مبارزه صريح با كاپيتاليسم خونخوار تدوين نمود . (حشر9)

مسئله اقتصاد در اسلام از اهميت بنيادين و اساسي برخودار است كه اسلام و سابقين الاولون نمونة عيني آنند. از اين لحاظ كه برای كودك ، تكاليف دینی دراولویت نيست ،اما سلامتي جسم اولويت دارد، تا اينكه بيائيم و دين را به وي تفهيم كنيم. شخص در حال يخ زدگي ، بيحال ناشي از گرسنگي، زن فقيري كه به خاطر دو تا نان حاضر است خود فروشي كند (تا.ج) ، مردي كه به خاطر درمان فرزند در حال مرگش و تامين پول بيمارستان آن مجبور به دزدي ، قتل و…… مي گردد و علم سلامت بدن براي چنين اشخاصي در اولويت است، مسئله خوراك، پوشاك، بهداشت و مسكن در اولويتند. كم كم با طي نمودن نظافت مادي معنوی ،نظافت معنوي خواسته شده در دین هم شروع مي گردد و باهم به رشد خود ادامه مي دهند. اول سلامت جسمي و سپس همگام سلامت جسماني و دروني. پس از طي اضطرار اولي كه صرفاً صرف سلامت بدن و جسم مي گردد، سلامت دروني و قوانين مربوط به آن گام به گام به پيش مي رود. (بیمار که نمی تواند روزه بگیرد، حج برودو...کسی که نمی تواند زکات بدهد، به جهادبرود، ازدواج کندو... )

 

 

 

 

 

نگرشي كلي و كوتاه بر اهميت انقلابي اقتصاد از ديدگاه اسلام ( 2 )

{زنجیره آگاهیهای منهجی}

به قلم استاد مجاهد : ابو حمزه المهاجر هورامی