رابطه آگاهی مردم ، پیشروان مجاهد فرقه ی ناجیه وتمرکز قوا ( 1 )
بسم الله الرحمن الرحيم

رابطه آگاهی مردم ، پیشروان مجاهد فرقه ی ناجیه وتمرکز قوا ( 1 )
به قلم استاد مجاهد : ابوحمزه المهاجر هورامی
«سابقوا الي مغفرة من ربكم و جنة عرضها كعرض السماء و الارض اعدت للذين آمنوا بالله و رسله ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء و الله ذوالفضل العظيم» (21 حديد)
با توجه به زندگي بلالها، سميه ها ، ياسرها، عمارها و… عليهما السلام و آن همه صحابي «عالم» اما بي سواد و درس نخوانده،به نظر شما چه كسي «عالم» ناميده مي شود و آناني كه به ايشان علم داده شده كيانند؟ آيا مدرك داران ،ليسانس گرفته ها ،دكترها و پرفسورها علمايند يا اينكه علماي واقعي كيانند؟ (محمد16) : «قالوا للذين أوتوا العلم ماذا قال انفا»
مؤمنين موحد علمايند كه موقعيت و ارزش حقيقي خود را در اين جهان پهناور آسمانها و زمين درك مي كنند. اينانند كه سرچشمه هاي آزمايش را فهميده و آنچه را كه برايش آراسته شده با قانوني كه برايش وضع شده بدور از هرگونه طغياني و بدور از استكبار و اتراف به پيش ميرانند، سرچشمه هايي چون :
1- حب الشهوات من النساء
2- فرزندان
3- پول و جمع آوري آن
4- اسبان نشانمند(ماشينهاي لوكس و شماره گذاري شده تحت مالكيت و….)
5- چهار پايان (هر آنچه كه نمودار ثروت و شوكت مادي شخص باشد)
6- زراعت (شغل و كاري كه منبع درآمد و گذران زندگيست (ال عمران17-14)
و نيز آينده و نتيجه ی اخروي خود را نيز مي دانند و كاملا برايشان روشن شده كه در صورت رعايت قانون تعيين شده چنين آينده اي را درپيش دارند (37 و 38 نور) و در صورت جايگزيني هر برنامه و قانوني به جاي برنامه و قانون الهي و پرستش آن، كه از ويژگيهايي چون ((و يعبدون من دون الله ما لا يملك لكم رزقاً من السموات و الارض شيئاً و لا يستطيعون)) (نحل 73) در آخرت هم اين گونه با شما برخورد مي كنند همين هايي كه شريكشان كرديد(نحل 86-87) و علاوه بر آن در روز قيامت احباء و دوستان دنيا همه دشمن يكديگر خواهند بود و آن دوستي و محبت و مودت تبديل به دشمني مي شود ، زيرا دوستي دنيايشان در معصيت خداوند بوده است بجز متقين ( 66 زخرف).
بدين صورت بر علما روشن و آشكار است كه در دنيا و آخرت اگر با خدا شريك قراردهي بدون شك بي كس و تنها و توسري خور مي نشيني . ((لا تجعل مع الله اله اخر فتقعد مذموماً مخذولا)) (22 اسراء).
خداوند بر مردم ستم نمي كند اين مردم خودشانند كه به خود ظلم مي كنند (33 نحل). خداوند امر فرموده كه « كونوا مع الصادقين» و يكي از سنتهاي الهي اين است كه خداوند نعمتي را كه داده باشد دگرگون نمي سازد مگر اينكه خود آن را دگرگون سازند و از راه خدا منحرف گردند (انفال 53). به ياد آوريم كه در قرون وسطي يكي مردم را به زور مي گرفته و نگه مي داشته- به زور- يكي ديگر جيب او را خالي مي كرده، يكي ديگر به گوشش مي گفته صبر كن خداوند بزرگ است. و به تقليد در جوامع اسلامي بلاياي مختلفي از شرق و غرب وارد گرديد ،از آن مي توان تفسير غلطي را بيان كرد كه از قضا و قدر الهي در ميان مردمام رايج گرديده و شرك را بسيار مزورانه و احمقانه توجيه مي نمايند(36-35 نحل).
و اينان هيچ دليلي براي اين كار خود ندارند (17 نور) و از ديگر سو مردمان مستضعف نيز عامل اجرايي بوجود آورندگان جامعه طبقاتي يعني طاغوتيان مستكبر و مترف گرديدند طاغوت هرچيزي كه ازحد خداوند به همان و اندازه اي كه برايش ارزش قائل شده، بيشتر قائل شويم طاغوت درست كرده ايم از غذا خوردن و نوشيدن و بهره مندي از مسائل جنسي، وسايل منز ل و …… گرفته تا ديگر روابط انسان با انسان يا انسان با ربش.
بدينسان مستضعف فرق ندارد كه به مركز ملاء يا مستكبرين و مترفين و طاغوتيان نزديك باشد يا دور. از مردم بريدن و خود را ابزاري براي رسيدن اميال و مطامع طاغوتيان مستكبر و مترف قرار دادن ، بلايي است مخرب و ويرانگر كه وي را به اين وا داشته.
1- مبارزه نكرده ، و از حق دفاع نكند.
2- از حمايت مستكبرين مترف دست بر نداشته و هجرت نكند.
نوكر و زيردست و متمايل به ملاء و مترفين بوده اند هرچند كه از نظر مادي هم به آنان چيزي نرسيده ، مساله سود كم يا زياد مادي نيست مسئله تمايل و راضي بودن و در مسير قرار گرفتن اينهاست.
از ديگر آثار سوء تفسير غلط از قضا، توليد سستي و رخوت و عدم قبول مسئوليت و…… موجود است ، بدينسان با ذكر اين دو آثار شوم از ميان آثار متعدد ناشي از قضاء، به تشريح دقيق انواع آن مي پردازيم :
1- قضائي كه بايد بر آن صبر شود و آن عبارت است از تمامي حوادثي كه براي انسان روي مي دهد و اراده او در آن دخالت ندارد مثلاً خانواده اي كه در آن به دنيا آمده ، جنسيت ، مليت و زبان و.. (ال عمران 6- انعام 46 روم 40 )
2- قضايي كه قابل پيش بيني است و ليكن لازم است كه انسان مسلمان كوشش خود را در بدست آوردن اسبابي كه او را نجات مي دهند اعمال كند. چون عمر فاروق هنگامي كه مي بيند در شام طاعون شايع شده بدانجا نمي رود، ابوعبيده جراح به وي مي گويد آيا از قضاء و قدر الهي فرار مي كني؟ عمر مي گويد: بله ، از قدر خداوند به سوي قدري ديگر مي گريزم. يا قوم سيدنا يونس(ع) كه با ايمانشان از قدر و سنتي الهي به قدر و سنتي ديگر فرار كردند و اين هشداريست بيدارگر به داعيان عجز و سستي و تنبلي و تن لشي كه از مشكلاتي كه خود مسببش بوده اند و راه فراري نمي يابندو……
3- قضايي كه انسان در آن آزاد است و در چارچوب آزادي مورد محاسبه قرار مي گيرد: زيرا تا زماني كه آزادي اراده در زندگي موجود نباشد تكاليف و مسئوليتها معني پيدا نمي كند. «من شاء فليؤمن و من شاء فليكفر.» (كهف 29) «ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم» (رعد 11- شوري 20) تكاليف شرعي در حول محور آزادي جريان دارند، زماني كه انسان آزاديش را از دست داد خداوند تكاليف را از دوش او بر مي دارد فمن اضطرغير باع و لاعاد (بقره 173) آن كسي كه مجبور شود در صورتي كه علاقه مند و متجاوز نباشد گناهي بر او نيست.
با اينوصف دوباره اعلام مي نمائيم كه ((اي مردم )) سابقوا الي مغفرة من ربكم و جنة عرضها كعرض السماء و الارض اعدت للذين امنوا با لله و رسله ذلك فضل الله يوتيه من يشاء و الله ذوالفضل العظيم )) (21 حديد).
و از تمامي اله ها و هواي نفس و قلب و بندگي رسوم و فرهنگ غلط گذشتگان و… به توحيد و قانون يگانه الهي باز گرديد.ما مي دانيم زماني كه هواي نفس و قلب اله گرديد ،اله هاي ديگري نيز متولد و تراشيده مي شوند و به ميزاني كه از قانون خداوند دور مي شوند به همان ميزان در توسل به خدايان متعدد و شرك غوطه ورتر مي گردند كه از آن ميان مي توان به بت قوميت و گذشته پرستي اشاره كرد. يعني در واقع بنده رسوم، فرهنگ و عقايد و تفاسير اجداد و نياكان متداول يا مدفون شده مخالف با قانون الهي گرديدن كه در قوالب مختلف ناسيوناليستي و ملي گرايي نوين با به خودبسته هايش (نظير سيوسياليسم، كاپيتاليسم، كمونيسم، آنارشيسم ، نئوليبراليسم و…) پا به عرضه وجود نهاده است .
(( و اذا قيل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفينا عليه اباءنا او لوكان اباءهم لايعقلون شيئا و لا يهتدون)) (بقره 170)
(( و اذا قيل لهم تعالوا الي ما انزل الله و……… بما كنتم تعلمون
(مائده 105- 104 )
و باز در جواب منجيان گويند.
قالوا جئتنا لتلفتنا عما وجدنا عليه ابائنا (يونس 78)
(( قالوا وجدنا ءاباءنا لها عابدين (انبياء 53)
و بطور خلاصه بايد گفت كه اين جواب در برابر «هر» پيامبري به همين شكل بوده و تا ابد نيز همين است.
(( و كذلك ماارسلنا قبلك في قرية ……… كان عاقبة المكذبين . (الزخرف25-23)
با اين همه توضيحات خداوند مي فرمايند يا از پدران و فرهنگ كهنه و گذشته خود تقليد كنيد يا از دستورات و قانون من پيروي آگاهاند نمائيد:
(( و اذا قيل لهم اتبعوا ما انزل الله …… الله عليم بذات الصدور. ))
چون بنده ي عبد و مردم بودن در حكم مخالف حكم الهي گرديدن است اين عبد خواه هواي قلب و يا نفس خود باشد يا بندگي عرف و سنت نياكان يا ملا و شیخ ، ثروتمندان ،حكام ظالم و…… و يا راي اكثريت جامعه زماني كه در برابر«راي خداوند» قرار مي گيرد چون (116 انعام) شيوه ي برخورد با چنين وضعي را مي دانيم (118-117انعام) دليلش هم اين است كه ((ان يتبعون الاالظن و ان هم الا يخرصون))
در نتيجه در معارضه و مبارزه ي اسلامي با فرهنگ و رسوم غير اسلامي و مردم بايد سپر ضربات گرديد ((يجاهدون في سبيل الله و لا يخافون لومة لائم)) تا با از بين بردن فرهنگهاي زيانبار : ((لايكون علي المومنين حرج)) و باز بياد داشته باشيم كه ((ذلك فضل الله يوتيه من يشاء)) و بشارتي است به سابقين در خيرات آنچنانكه رسول الله (ص) (( طوبي للغرباء)) را در وصف اين پيشروان بيان فرموده اند .
با ذكر اين مطلب به بلاي ديگري مي پردازيم كه ابتداء مرحله ي آنرا تئوريزه نموده و سپس فرهنگهاي غلط شرقي و غربي قديم آنرا غني و بصورت قانوني يقيني و عملي در آوردند كه در ميان مردم بصورت حقيقتي الهي و اسلامي جلوه نموده است. آنهم اينكه :
آيا براي مسلمان شدن فرد، چيزي جز گفتن شهادتين لازم نيست و صفت مسلمان و اسلامي به وي اطلاق مي گردد و حسابش به آخرت واگذار مي گردد حتي اگر در دنيا هم عملي كه لازمه ي شهادتين باشد را انجام نداده باشد و بايد همچون يك مسلمان در روابط اجتماعي با وي برخورد نمود؟
با وجود شرايط اساسي و اتمام حجت اين مسئله در قضيه اهل رده به خوبي شرح داده شده است . با گفتن شهادتين ضرورتاً مسائل و ملزمات مربوط به آن و دين دانسته و فهميده مي شود. يعني براي كسي كه شهادتين را بر زبان مي آورد، روشن و آشكار است كه حاكم گردانيدن قوانين خداوند و شعاير از وي خواسته شده و بر همين مبناي «آگاهي داشتن » و «آشكار بودن» كه اگر كسي از اداي لازمه يا لازمه هاي لا اله الا الله امتناع ورزد با شدت در دنيا و آخرت مجازات مي گردد . (انعام 115).
بعنوان مثال ساده، نزد كسي كه شهادتين را بر زبان مي آورده، هميشه كاملاً بديهي بوده است كه «مسلمان» در طول شبانه روز نمازهاي معيني را مي گذارد و روزه و زكات را به جا مي آورد و به احكام نازل شده از طرف خداوند پايبند مي باشد و هرگونه پايبندي ديگري را شرك مي داند. و اينها لازمه ي مسلمان بودن است كه در صورت ترك آگاهانه يكي از اين اساس اصلي آن، مرتد شناخته مي شود و معقول نبود كه با دانستن اين عاقبت مسلمان شده و احكام ديگري را جاري سازد و خود را در معرض مرگ و نابودي قرار دهد. و معقول آن است كه وي شهادتين را بر زبان آورده و تصميم گرفته به قوانين و شعاير خداوند پاي بند باشد و برآن خروج نكند. پس از كسي خواسته نمي شد كه بيا نماز بخوان، روزه بگير، ظلم نكن از استكبار و اتراف دوري گزين و…… بلكه گفته مي شد بيا شهادتين را بر زبان بياور كه تمام مسايل ضرورتاً از اين مفهوم دانسته و فهميده مي شد.
حتي اگر كسي شهادتين را از روي ترس هم بگويد در ميدان جنگ هم نبايد كشته شود(حادثه اسامة بن زيد) اما بعد از اينكه شهادتين را گفت و با وجود جامعه اي اسلامي و الگوهاي عيني احكام اسلام را جاري نساخت وي بايد مجازات شود. اول شهادتين نجاتش داد ولي تحت مراقبت قرار گرفته تا ((حقيقت حالش معلوم گردد)) اگر در دنيا به لازمه هاي شهادتين عمل كرد- هرچند از روي نفاق هم باشد- در اين دنيا مسلمان و در آخرت كارش با خداست. در نتيجه ورود به بهشت با نشستن و آرزو كردن بدون عمل ميسر نمي گردد (نساء 124-123).
اسلام در اين دنيا عملگرايي را به ما مي آموزد و تابع عمل بودن نه سخن سرايي و فلسفه بافي و علم اندوري بدون عمل صالح.
مؤمنين همگي بايد بدانيم كه اينچنين مورد خطاب قرار گرفته ايم ((يا ايهاالذين امنوا لم تقولون ما لا تفعلون كبر مقتاً عندالله ان تقولوا ما لا تفعلون)) (2 و 3 الصف)
(البته باز بايد اعلام نمائيم كه ميان «ايمان توحيدي » و« تسليم منقاد شدن» اسلام فرق و تفاوت وجود دارد و مؤمنين موحد (14-15- حجرات)
اگر سرما بر شما مستولي شده صدها هزار بار لحاف لحاف كنيد سرماي شما رفع نمي شود مگر با كشيدن لحاف بر خود تا سرما را رفع كنيد. و يا اگر تشنه باشيد با چندين روز آب آب كردن باز تشنگي شما رفع نمي گردد مگر با رفتن و بدست آوردن آب و نوشيدن آن. و يا اينكه اگر فرزند خردسال شما تب كرده و تنها با استامينوفن تب فروكش مي كند اگر هزاربار مثل ورد، آن را بر زبان برانيد غير از وخيم كردن وضع بچه كاري را به پيش نمي بريد مگر با تهيه آن و خوراندن آن به بچه و هزاران مثال ديگر كه در زندگي با آن سروكار داريم. لا اله الا الله و محمد رسول الله و تمامي احكام الهي منشعب از دين نيز همين حكم را دارند. همين درك ساده و آسان از اسلام بود كه چنان مجاهدين و مبارزيني ساخت كه نمونه هايش بر تاريخ جلوه افكني مي نمايند.
- فرزندان عمروبن جموح بتش را، براي تزلزل ابهت بت در دل وي، در داخل زباله انداختند با وجودي كه وي ناراضي و ناراحت بود اما بعد از اسلام و بعد از شصت و چند سال با پاي لنگ مي خواست در جنگ احد شركت كند. خداوند وي را به خاطر پاي لنگش معذور كرده بود اما به نزد پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم شتافت و گفت مي خواهم با همين پاي لنگ در بهشت قدم زنم و با زنش براي هميشه خداحافظي كردو رو به قبله ايستاد و گفت : «بار خدايا مرا به درجه شهادت نايل فرما، مرا مأيوس ، نوميد و دل شكسته به خانه بر مگردان»
و پس از شهادت، پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم امر كرد عمرو وعبدالله بن عمر عليه السلام كه در دنيا دوست صميمي هم بودند را در يك قبر دفن كنند.
- و يا دلاوريهاي عبدالله بن جحش عليه السلام كه اولين امير المومنين اسلام دراولين مأموريت و عمليات نظامي اسلامي در جهت كسب خبر از قريش در نحفه را به ياد آوريم كه در نهايت به همراه حمزه عليه السلام به امر پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم در يك قبر دفن گرديدند.
- و يا ابو عبيده جراح عليه السلام كه در نبرد بدر اجباراً پدرش را كه در صف مشركين قرار گرفته بود با يك ضربه شمشير فرقش را شكافت و كشت كه خداوند در مورد وي و پدرش چنين فرمود: ((لاتجد قوماً ……هم المفلحون )) (مجادله 22) كه در نهايت در زمان عمر فاروق نزد سربازانش براثر طاعون شهيد شد.
- زن مؤمن كه چقدر به آن ارزش داده مي شود كه درچه شرايطي بيعت كنند((ممتحنه)) يعني ، اگر معروف بود، از توي پيغمبر، قبول مي نمايم و گرنه قبول نخواهم كرد، كه در اين باره به ذكر واقعه اي تاريخي مي پردازيم. در مورد كساني كه در بدر داخل چاه افتادند از ابن عمر روايت شده كه وي در آن دوره 12 ساله بوده و پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم اجازه ي جهادش را نداده بود. ام المؤمنين عايشه عليهاالسلام گفت: ابن عمر باز اشتباه كرد و همان وازرة وزر اخري را بر زبان راند، ام المومنين عليهاالسلام افزودند كه چگونه ممكن است با مرده صحبت كرد مگر قرآن نمي گويد : ((انك لا تسمع الموتي و ما انت تسمع من في القبور)) (80 نمل 22 فاطر 52 روم) كه اين تصحيح مادرمان عليهاالسلام در بخاري ياد شده اما باز خطاي ابن عمر را مي گويند و مي پذيرند.)
و هزاران نمونه ي ديگر كه با درك آسان و روشن لا اله الا الله و توحيد به چنان درجه اي رسيدند كه بهترين انسانهائي ملقب شدند كه براي مردم بپا خواسته اند. مردم بايد از عبادت انسانها و بخصوص ملايان و مولويان دين فروش و سكولارهاي جاهل عامه فريب و مردم فريب دست بردارند : و آگاه باشند كه ((…فزين لهم الشيطان اعمالهم.))( 63 نحل كل آيه ).
و اين زنگ خطري است كه شايد بتواند خواب آشفته جاهلان را بپراند. ترمذي از عدي بن حاتم كه در زمان جاهليت نصراني شده بود و به شام گريخته بود به واسطه خواهرش كه اسير شده و آزاد گرديده بود نقل مي كند : هنگامي كه وي صليبي نقره اي در گردن داشت پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم اين آيه را خواند: (( اتخذوااحبارهم و رهبا نهم ارباباً من دون الله )).
عدي گفت : به پيامبر گفتم كه آنها علما و راهبانشان را عبادت نمي نمايند. پس رسول الله فرمود: نه چنين است كه عبادت نكنند بلكه آنها آنچه را از حلال و حرام (خوب و بد) كه احبار و راهبان تجويز مي كنند آنها مي پذيرند، گفتم آري، پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم گفت : و عبادت احبار و راهبان شما همين قسم است و تا ابد مفهوم «عبادت» را مشخص و دامنه ي آن را تعريف نمود.
صحبت از ملايان و مولويان دين فروش و درسخوانده هاي عامه فروش و مردم خائن را به زمان و مكان خود واگذر مي نمائيم فقط بياد داشته باشيم كه سخن بد و ناسزا گفتن، آن هم با صداي بلند عملي است كه خداوند آنرا دوست نمي دارد اما آناني كه مورد ظلم واقع شده و به ايشان خيانت شده جايزاند كه به تندي هم آنرا بر زبان آرند تا ظالمين بر خود بلرزند (148 النساء)
و ديگر حيف است زبان خود را با ذكر خير شياطين صرف نمائيم، تلاشمان بايد در بيداري مردم متمركز باشد الربانيون و الاحبار، الله پرستان و دانشمندان وظيفه بيداري جامعه را برعهده دارند (63 مائده) و خداوند تا رسولي نفرستد كه دين كامل را به آنان برساند آنها را عذاب نمي دهد (بني اسرائيل 15) چون اگر نفرستد با توسل به بهانه گويند (طه 134- مائده 19) بايد هشدار داده شوند و به آنها پيام (آنهم كامل) رسيده شود (يس 6 – سجده 3) هر قومي در هر دوره اي بايد بيم دهنده اي عيني و عملي اسلام داشته باشند در هر دوره و سده اي (سباء 44)
باز مردم بايد بدانند ((من اهتدي فانما يهتدي لنفسه و من ضل فانما يضل عليها و لاتزر وارزة وزر اخري )) (اسراء 15) و بايد پاداش داوري بردن نزد طاعوت را دانسته و اينكه حاكم صرفاً بايد او امر الهي باشد و بس …… (نساء 65 – نساء 60 نور 52-47 )
مردم بايد بدانند كه اگر همه ي آنها و حتي تمام انسانهاي روي زمين حقايق را بپوشانند و دچار كفر گردند به خداوند هيچ ضرري نمي رسد بلكه اين خود ايشانند كه در دنيا و آخرت دچار خسران و ضرر مي گردند (8 ابراهيم)
بسم الله الرحمن الرحيم
رابطه آگاهی مردم ، پیشروان مجاهد فرقه ی ناجیه وتمرکز قوا ( 2 )
به قلم استاد مجاهد : ابوحمزه المهاجر هورامی
مردم بايد بدانند كه خداوند ما را از « ناداني » و « كوري» نجات داده و به علم و آگاهي راهنمايي نموده و خود مشخصات صاحبان انديشه و انسانهايي كه بينايند و آگاهانه زندگي مي كنند را در كلمه اولوالالباب نام برده و ويژگيهاي آنان را و همچنين مخالفين آنان را با
افراد عادی و جماعتها پاسخ دهند:به خطر انداختن آبرو، ناموس ، خون ومال مسلمانان براي چیه؟