حدود آزادي انديشه در بيان و عقيده نزد مسلمانان و غيرمسلمانان و شناختي نوين بر حقوق غيرمسلمانان مخالف
بسم الله الرحمن الرحيم
حدود آزادي انديشه در بيان و عقيده نزد مسلمانان و غيرمسلمانان و شناختي نوين بر حقوق غيرمسلمانان مخالف ( 2 )
به قلم استاد مجاهد : ابوحمزه المهاجر هورامی
در تمام دموكراسيهاي جهان كه مدعي اند و مردم را با تبليغات و گاهگاهي با جنگ و خونريزي به سوي آنان فرا مي خوانند. بر اين امر تاكيد دارد كه اقليت بايد تابع قوانين و احكام اكثريت باشد. اما مي بينيم كه اسلام تنها نظامي است كه با وجود اكثريت بودن هيچگاه حكم و قانون خود را بر اقليت زيرنفوذش اجبار نكرده كه وجود اين اقليتهاي اهل كتاب و مشركين به درازاي قرنها و دوام آنها مؤيد آن است . غيرمسلمانان قطعاً درك خواهند كرد كه حكومت اسلامي به نفع آنان است تا حكومتهاي سكولار ماديگرائي كه آنان را مجبور به پذيرش قانون اكثريت مي نمايد.
گفته محمدبن صالح العثيمين را به ياد آوريم كه ((اسلام آزادي را ممنوع نمي كند بلكه آزادي را مرتب و منظم و سالم ارائه مي دهد. چون اگر آزادي مطلق و بي بند و بار باشد با آزادي ديگران اصطكاك پيدا كرده و در آزادي ديگران اخلال به وجود مي آيد و جامعه را هرج و مرج و فساد فرا مي گيرد و اينجاست كه خداوند احكام ديني را حدود ناميده است.)) (برخي از مشكلات جوانان ص 34-33)
اگر حريمي باشد چنين فرموده است : تلك حدود الله فلا تقربوها (بقره 187)
و اگر ايجا بي باشد چنين گفته است: تلك حدود الله فلا تعتدوها (بقره 229)
و حالا از زوايه اي ديگر به ((حدود)) آزادي انديشه و بيان و عقيده نزد مسلمين و غير مسلمانان مي پردازيم. اميد است در ((ذكر)) و دوباره آموزي ما ((نفعي)) باشد.
چنانكه پيداست بندگان خدا از ديدگاه اسلامي در يك صورت بندي كلي به دو بخش كاملاً مجزا تقسيم مي گردند.
1- بندگان مسلمان
2- بندگان غيرمسلمان (كافر، منافق، مرتد و ….. )
كه هر كدام از اين بندگان تابع قوانين خاص و مختص خود مي باشند در يك دسته بندي مناسب قوانين خاص هر كدام در دو بخش متمايز نامگذاري شده است :
1- قانون اسلام
2- قانون جاهليت
در اينجا هدفمان قطعاً صحبت از تشريح بندگان غيرمسلمان و قانون جاهلي و متناسب با آن جامعه جاهلي آنان نيست بلكه هدف روشن نمودن بخش كوچكي از قانون اسلام است كه در آن شيوة برخورد اسلامي با مسلمان و غير مسلمان در جامعه اسلامي توضيح و تشريح شده و به زبان ساده اي تفهيم مي گردد. كه عبارت است از آزادي بيان و انديشه و لزوم عمل به قوانين اسلامي.
الف : آزادي انديشه و بيان بندگان غيرمسلمان و نيز آزادي پذيرش يا عدم پذيرش قوانين اسلامي از جانب غير مسلمان در جامعة اسلامي .
با توجه به بيانات قرآن و روشنگريهاي سنت صحيح جامعة غير مسلمان ساكن در جامعة اسلامي بصورت كاملاً خودمختار و تابع قانون جاهلي خاص خودشان خواهد بود كه غير از تأمين امنيت جامعة غير مسلمانان : تمامي امور داخلي آنان توسط افراد آن جامعه اداره و روابط اجتماعي ، اقتصادي ، فرهنگي و سياست داخلي آنان نيز تابع ايدئولوژي جاهلي خاص خودشان خواهد بود. اما زماني كه اين افراد از اين جامعة كوچك خودمختار خود بيرون آمده و وارد جامعة اسلامي گرديدند ظاهراً تابع قوانيني خواهند بود كه بر تمامي مسلمانان حاكم است كه ميزان و حدود تبعيت از جانب حكومت اسلامي تعيين مي گردد.
غير مسلمانان در جامعة خودمختار خود از آزادي كامل بيان و انديشه در سطح قابل ملاحظه اي برخوردارند و مي توانند انديشه ها و برنامه هاي خاص خودشان را به زبان ، خط و تكنولوژي خاص خودشان بدون كوچكترين مانعي ابراز دارند و طبعاً در عمل و انجام مراسم خاص خودشان نيز كاملاً آزاد خواهند بود.
پيداست كه قوانين اسلامي و لزوم عمل به آن در چنين جامعة خودمختار غير مسلماني بي معني خواهد بود و كوچكترين اجباري در تحميل قوانين براينگونه افراد وجود ندارد. بلكه طبق قوانين ابدي قرآن كه در مورد اهل كتاب به عنوان مثال بيان داشته تنها در حد وحدت برحول محورهاي زيرخواهد بود :
قل يا اهل الكتاب تعالوالي كلمه سواء بيننا و بينكم
1- الا نعبد الا الله
2- و لا نشرك به شيئاً
3- و لا يتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله (ال عمران 64)
پيامبر صلي الله عليه واله و سلم هرگز امر نمي كند كه مرا به عنوان پيامبر بپذيريد چون اين مركز اختلاف ميان اين دو گروه بوده ، بلكه اين داعي وحدت اصول مشتركة اسلام با آنان را در ((توحيد)) و ((نفي سلطه پذيري از غيرخدا)) معرفي مي نمايد و بعنوان پايه هاي تعامل با جامعة غير اسلامي به آنان معرفي مي كند.
خداوند متعال با وجودي كه اينگونه دينش را معرفي مي نمايد :
فاقم وجهك الدين حنيفاً فطرت الله التي فطرالناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لا تعلمون (30/30 روم)
اما تأكيد هم مي كند كه : ولوشاء ربك لامن في ا لارض كلهم جميعاً افانت تكره الناس حتي يكونوا مؤمنين (يونس 99)
اگر پروردگار تو بخواهد همه كساني كه در روي زمين اند ايمان مي آورند. آيا تو مردم را به اجبار وا مي داري كه ايمان بياورند؟
و وظيفه رسول صلي الله عليه واله و سلم را اينگونه بيان مي كند كه : و ما علي الرسول الا البلاغ . مائده 99
اما در عين حال جهت ترغيب و تشويق بندگانش بسيار زيبا و اساسي مسئله آزادي آنان را در پذيرش يا عدم پذيرش قوانين اسلامي در جامعه اي خود مختار كه اسلام زور و استبداد حاكم بر آنان را منهدم كرده كه در آن ((هر كسي)) قادر است ((هر كلامي)) به زبان آورد. باز آموزي نموده و بر آن است كه بندگانش بهترين و مفيدترين استفاده را از اين موهبت الهي ببرند چنانچه مي فرمايند :
«فبشر عبادي الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك الذين هداهم الله و اولئك هم اوالوالباب .( زمر 17)
و براي اينكه بندگانش در تميز قول احسن دچار سرگرداني نگردند و دقيقاً تابع آني گردند كه مطلوب خداست خود ويژگيها و چهارچوب قول احسن را نيز تعيين مي كند تا هم راهنمائي باشد ابدي و هم مانعي در سر راه سوء استفاده گران باشد ابدي : من احسن قولاً ممن
1- دعا الي الله (نه دعوت به خود، حزب، طبقه ، دسته ، مذهب و نژاد و …… )
2- و عمل صالحاً (نه اتأمرون الناس باالبر و تنسون انفسكم ……. و نه لم تقولون مالا تقعلون و…..)
3- و قال انني من المسلمين (بدون قائل شدن هيچگونه طبقه مادي يا معنوي براي خود)
با تمام اين روشنگريها و نيز تمام آنچه كه در قرآن و سنت صحيح آمده و در اينجا مجال باز آموزي به خود و ديگران نيست. خداوند در مورد شيوة برخورد با بندگانش و نيز شيوة امانت داري دينش با بیان عاقبت کجروان مي فرمايند :
انا هديناه السبيل اما شاكراً و اما كفوراً (انسان 3)
فمن شاء فليؤمن و من شاء فليكفر (كهف 29)
خداوند خودش سازنده و خالق بندگانش است و به خوبي آگاه است كه قانون و برنامه اش با اكراه و اجبار تحقق نمي يابد. پيامبرش صلي الله عليه واله و سلم نيز جهت تحميل دين شمشير نكشيد. چون بسيار زيبا آموخته بود كه بااكراه و اجبار نمي توان دين را در قلب كسي وارد كرد. شمشير رسول الله صلي الله عليه واله و سلم در خدمت برنامه و قانوني بود كه مي خواست ديكتاتوران و مستبداني را از سر مردم بردارد كه عقيده و مرام خود را با زور سرنيزه بر آنان تحميل كرده بودند.
حالا درك اين مطلب كه هيچ اجباري در ((داخل شدن)) به دين وجود ندارد بسيار راحتتر خواهد بود و هر كسي كه دين را از سرچشمه اش فهميده باشد به خوبي مي داند كه مفهوم (( ولقد كرمنا بني آدم)) چيست و تا چه حد خداوند به ((اختيار)) و ((آزادي)) بندگانش احترام مي گذارد آنهم بندگان غير مسلمانش. و زماني كه مي فرمايند: «لا اكراه في الدين قدتبين الرشد من الغي» (بقره 256)اتمام حجتي است براي بندگان غيرمسلمانش و نيز آموزش به بندگان مسلمانش در شيوة برخورد اسلامي با غير مسلمانان در این دنیا .
ب : مسلمانان و آزادي انديشه و بيان اسلامي و عدم آزادي در عدم عمل به قوانين اسلامي در جامعة اسلامي با گريز و مثالي ساده و قابل فهم براي همگان به تبين مسئله مي پردازيم. ما مي دانيم هنگامي كه كلمة ورزش و ورزشكار به كار برده مي شود مفهومي عام تداعي مي شود با رشته هاي متعدد كه هر كدام از قانون خاصي تبعيت مي كنند كه گاه اين قوانين متضاد همدیگر نيز هستند بعنوان مثال فوتبال و بسكتبال هر دو ورزشند آنهم ورزش با توپ با دو قانون جداگانه و مختلف و يا فنون رزمي و فوتبال بديمنعي بي مفهوم ، ابلهانه و شايد بتوان گفت كه احمقانه خواهد بود كه در ميدان فوتبال و در جلو چشم آن همه تماشاگر، رزمي كاري با فنون رزمي خود جهت كسب توپ به جان فوتباليستهاي حرفه اي بيافتد با وجود آنكه به فوتبال هم علاقه شديدي داشته باشد. اين شخص بايد بفهمد و به درجه اي از شعور و آگاهي برسد كه اگر خواهان بازي فوتبال هستي كه دوستش داري بايد صرفاً از قوانين خاص و مربوط به آن پيروي كني و گرنه علاوه بر اخراج و ضرر ديدن خود و تيمي كه بايد پشتيبانش باشي مورد تمسخر و نفرت طرفداران آن تيم قرار خواهي گرفت و كل جامعه ورزشكار و غير ورزشكار به چشم يك فرد خاطي، مجرم و شايد رواني تو را خواهند ديد كه به تناسب جرم، محروميت شما را از ورزش مورد علاقه تان تعيين خواهند كرد.
در احزاب و جريانات سياسي نيز دقيقاً همين فرمول حاكم است. زماني كه شخص وارد احزاب كمونيست مي گردد بايد اين حساب را براي خودش كرده باشد كه در واقع امر بايد تابع قوانين خاص اين ايدئولوژي و مرام گردد قوانيني چون ماترياليسم ديا لكتيك (ماده گرائي و ماده پرستي به جاي خدا پرستي) سوسياليسم و سپس كمونيسم ، ديكتاتوري پرولتاريا ، نسبي بودن اخلاق و از همين قماش قوانين خاص كمونيستها.
يا كسي كه وارد احزاب دمكرات مي گردد بايد قوانين سكولاري (جدائي دين از سياست) بورژوائي، سرمايه داري آنرا كه حول محور لذت طلبي و كسب سود بيشتر به هر طريقي مي گردد كاملاً پذيرا باشد . بايد بپذيرد كه سود و لذت بيشتر را از هر طريقي حتي تن فروشي ، قتل ، جنگ ، آدمكشي ، فريب و…… هم كه شده مطلوب و قانوني است.
در هر دو اين روشها در وضع موجود در كشورهاي غير كمونيستي كسي شخصي را مجبور به داخل شدن در احزاب كمونيست نمي كند و شخص به اختيار خود( به خاطر فريب و يا هر وسوسه نفساني ديگري) و با خواست قلبي خود وارد اين گونه احزاب مي گردد و وقتي هم كه وارد شد به وي تفهيم مي شود كه ديگر او حق ندارد و نمي تواند قوانين بورژوائي و سرمايه داري را حتي در ذهن خودش هم نگهدارد چه رسد به اينكه از آن تبعيت كند يعني شخص نمي تواند هم سرمايه دار باشد هم كمونيست. و اين امريست طبيعي. و چنانچه در سازمان و تنظيمات اينگونه احزاب شخص مرتكب خطا گردد قطعاً مجازات خواهد شد . چنانچه لنين و استالين به گواهي تاريخ بيست و پنج ميليون نفر از انسانهائي را كشتند كه اغلب مونشويك و كمونيست بودند اما در مشي كمونيستي خود اختلاف نظر داشتند و يا جنايتهايي كه مائو در انقلاب فرهنگي چين مرتكب شد و مثالهاي متعددي كه در تصفيه هاي احزاب سكولار در آسيا ، آفريقا، آمريكاي لاتين و اروپا رخ داد.
تمام اديان كمونيست، سوسيال دمكرات، دمكرات و….. قطعاً به سكولاريسم يعني جدائي دين از سياست اعتقاد دارند. يعني ديگر كسي حق ندارد و نبايد بپذيرد و قبول داشته باشد كه قوانين خدا بايد بر مردم حكومت كند بلكه اين قوانين تصويب شده توسط مردمند كه بايد بر مردم حاكم باشد. يعني در اولين قدم بايد آگاهانه يا ناآگاهانه بپذيرد كه حكم و قانون را بايد از خدا گرفت و به دست مردم داد. خود مردمند كه تشخيص مي دهند كه چه چيزي برايشان خوب است و چه چيزي بد، نه خدا.
خود مردمند كه صلاحيت وضع قوانين را دارند نه خدا و……
در سرزمينهايي اسلامي كه سكولارها حاكمند، ديگر قوانين سياسي ، اقتصادي، اجتماعي ، فرهنگي اسلام هيچ ارزش و قيمتي ندارند و چنان پوشيده شده اند كه همچون جامعة مسيحيت اكثريت به وجود آنان معترف هم نيستند و تنها پاره اي اخلاقيات رسمي و ارثي را نماد كرده اند شما در اينگونه جوامع نمي توانيد زناكاري را شلاق زده يا رجم كنيد. شما نمي توانيد دست مجرم اقتصادي و دزدي را ببريد، شما نمي توانيد حد يك شرابخوار را بزنيد، شما نمي توانيد جهت نيل به اولين قدم اقتصاد اسلامي سيستم زكات را اجرا كنيد، حق نداريد و نبايد از جهاد و قتال در برابر كفار و مرتدين سخني به زبان آوريد چون در ديدگاه اينان اصلاً كافر و مرتد بي معني و بيگانه است و…….و اين طبيعي است هرچند دسيسه هاي شيطان و همكاران انسان و جنبش چنان پيچيده و گوناگونند كه اكثريت مردم را به راه سر درگمان و ضالين كشانيده اند. اما واقعيت سكولارها اين است كه دين بايد در امور سياسي و اجرائي جامعه حذف گردد.
تا اينجا روشن شد كه هر بازي، روش و ديني از قوانين خاص خودش تبعيت مي كند و بطور طبيعي و عاقلانه قبول هم نمي كند در روش و سيستم وي از قوانين ديگري اطاعت شود. چون كسي نفرستاده دنبالت كه اجباراً بيا و وارد جريان و سيستم ما شوي اما حالا كه با اختيار خود وارد شده اي بايد تابع قوانين خاص ما گردي. حرف زيبا و كاملاً درستي است.
حالا اگر برگرديم به قوانين خاص اسلام و صحبت از لزوم عمل به قوانين اسلام به ميان آيد شايد هضم ((لااله الا الله))و توحيد و يگانه دانستن حكم و قانون خدا و عمل صرف به آن راحتتر باشد. بله اسلام هم مي گويد ما دو راه اسلام و جاهليت (تمام احزاب ، اديان ، گروهها ، جناحها.) را به تو شناسانيده ايم . «انا هدينا السبيل اما شاكراً و اما كفوراً» ( انسان 3) و تو مختار و آزادي كه به اسلام ايمان آورده و شكر گذار باشي يا آن را رد كرده و نا سپاس و پوشاننده حق باعواقب اخروی آن. مي خواهي راه اسلام و قوانين اسلام را قبول كن ، نمي خواهي اجباري نيست، قبول نكن ، «فمن شاء فليؤمن و من شاء فليكفر» (كهف 29) بله كاملاً طبيعي خواهد بود كه با يك استفهام انكاري خداوند عزوجل رسولش را اينگونه خطاب قرار دهد كه ((افأنت تكره الناس حتي يكونوا مؤمنين و ……. . بسيار روشن است كه در داخل شدن به حزب الله هيچ گونه اجبار و اكراهي وجود نداشته باشد و در زمان هيچ رسولي ديده نشده كه كسي به اجبار دين و قوانين حزب خدا بر او تحميل شده باشد چون اصلاً با ذات خلقت انسان و اختياري كه به وي داده شده ناسازگار است.
«لا اكره في الدين قدتبين الرشد من الغي» (بقره 206) يعني همين مطلب بسيار ساده و روشن. بله هيچ اجباري در داخل شدن به آن نيست چون شخص آگاهانه ((تبين الرشد من الغي )) برايش شده و با ميل قلبي و اخيتار خود وارد آن گرديده است . اما شخص باز مي داند كه خروج از آن به دست خودش نيست و كاملاً غير ممكن است و خروج از آن به قيمت جانش تمام مي شود. اين خيلي مهم است و كاملاً هشدار دهنده وغيرقابل اغماض مي باشد. شخص بايد حساب خودش را بكند يا وارد دين خدا نشود يا كه شد بايد ((سمعنا و اطعنا)) باشد و بدون كوچكترين شبهه اي تابع قوانين خاص اسلام گردد و گرنه با مسئلۀ ارتداد و از دست دادن جانش طرف است (آيه ارتداد……)
و بسيار ساده بيان مي كند كه كسي نمي تواند بخشي از آن را قبول كند و بخشي را نه و باز جزو پيروان حزب خدا و دينش قرار گيرد . حالا مي دانيم چقدر مسخره و احمقانه است كه كسي بگويد من سكولارم و در عين حال مسلمان . اين به نظر شما خود فريبي و مردم فريبي و دامي از دامهاي شيطان نيست كه توسط ياران و فادارش بر غافلان جامعه تزريق مي شود. ( ……. اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون )
توحيد چيز عجيب و غريبي نيست كه درك و فهم آن در حد وسع بشر نباشد بلكه همچنانكه قرآن مي آورد كه (( و لقد یسرنا القرآن لذکر هل من مذكر)) كليه قوانين و احكام آن كاملاً ساده و بي پيرايه است و قابل فهم براي تمام مردم و بندگان خداوند اعم از مسلمانان و غير مسلمانان كه در خطاب «يا ايها الناس و يا عبادي و يا ايها الذين آمنوا ……. تبلور مي يابد. وقتي كه اختياراً وارد دين خدا شدي بايد عملاً بگوئي (( قل ان صلاتي و نسكي و محياي لله رب العالمين )) ديگر قانون قانون اوست و حكم حكم او و ((لاشريك له )) ديگر بايد تمام اعمال و رفتارت را بدون كوچكترين وقفه اي منطبق با قانون و حكم خدا گرداني . چون آگاهانه پي برده اي كه به ميزان عدم رعايت حكم به احكام الهي از قاعده به هرم برمبناي موقعيت و مسئوليت مستوجب يكي از احكام زير مي گردي :
«و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الظالمون »
«و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الفاسقون»
«و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون »
يعني از ((ظلمنا انفسنا)) شروع مي گردد تا به جائي مي رسد كه ((سواء عليهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لايؤمنون ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم و علي ابصارهم غشاوه و لهم عذاب عظيم ))
غافلاني كه خداوند آنها را كمتر از چهارپا به حساب مي آورد (چون هر حيواني كه شما در نظر بگيريد بدون كم و كاست از اول خلقت تا آخرخلقت تابع قانون و حكمي است كه خداوند برايش تعيين كرده ) مرتكب هر جرمي مي گردند و استدلال مي آورند كه خداوند الرحم الرحمين است اما هرگز يك بار به مغزشان خطور نمي كند كه خداوند بر چه كساني الرحم الرحمين است و كلاً ازياد برده اند كه همان الله« شديد العقاب» هم هست و پيغام داده كه (( فمن يعمل مثقال ذره خيراً يره و من يعمل مثقال ذره شراً يره))
دراينجا متاسفانه نمي توان دنبال موضوع را بيشتر از اين گرفت و تنها به اين بسنده بايد كرد كه مائي كه وارد اسلام شده ايم بايد (( زندگي و حتي روش مرگمان نيز در مسيري باشد كه خداوند خواسته و قانونش حكم كرده و در مسير هواي نفس مرتكب تراشيدن افزودنيهائي بر اسلام برنيائيم تا اين پيام روشن همچون اجسام غبار گرفته و مه گرفته اي گردد كه بندگان خدا را از نعمت آن محروم سازد چون پيوسته به خاطر آوريم كه براستي (( شرالامور محدثاتها و كل محدثه بدعه و كل بدعه ضلاله و كل ضلاله في النار))
غافلان بايد به خود آيند و بدانند كه در چه مسيري قرار گرفته و با اعمال ناشيانه و فنا دهندة خود چه بازي خطرناكي دنبال مي كنند : اين يعني چه :
مسلمانم و نماز نمي خوانم.
مسلمانم زكات نمي دهم.
مسلمانم و روزه نمي گيرم.
مسلمانم و قانون دموكراسي را قبول دارم.
مسلمانم و سوسياليسم را مي پذيرم.
مسلمانم و ………
اصلاً دلم خواست هر حكمي را انجام مي دهم و دلم نخواست رعايت نمي كنم چون لااكراه في الدين و ……….
بله هيچ اكراهي نيست اما براي مسلمان شدن غير مسلماني اكراه نيست. نه براي مدعی اسلامی غافل و سردرگمي چون تو كه هر روزه 17 بار بصورت فرض از خداوند مي خواهيم كه ما را در دسته و گروه شما ((ضالين)) قرار ندهد.
بله درست فهميدي اسلام حدود و مرزهاي را تعيين كرده كه در صورت شكستن اين مرزها از دايرة آن خارج مي شوي چه دلت بخواهد چه نخواهد. مرزهائي چون :
1- شرك :« ان الله لا يغفرأن يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن شاء» (نساء 116)
«و من يشرك با الله فقد حرم عليه الجنه و مأواه النار و ما للظالمين من أنصار» (مائده 72)
2- بغض به احكام الهي هر چند آنها را نيز اجرا كني.
«ذلك بانهم كرهوا ما أنزل الله فاحبط اعمالهم» (محمد 9)
3- مسخره كردن به جزئي ترين قانون خدا :
قل أبا لله و آياته و رسوله كنتم تستهزؤون لا تعتذروا اقد كفرتم بعد ايمانكم (توبه 66- 65)
4- انجام و يا رضايت به سحر و جادوگري :
و ما يعلمان من أحد حتي يقولا إنما نحن فتنه فلا تكفر (بقره 20)
5- پشتيباني كردن مشركين و دشمنان اسلام عليه مسلمين :
و من يتولهم منكم فأنه منهم ان الله لايهدي القوم الظالمين (مائده 51 )
6- با وجود حكم خدا دلبخواهی به قوانين ساخته شدة دست بشر مراجعه كردن و همة آنها يا جزئي از آنها را بهتر از قانون خدا دانستن.
درست فهميدي وقتي وارد شدي ديگر آزاد نيستي هر عملي را افسار گسيخته انجام دهي و آزادي انديشه و بيانت نيز در چهارچوب اسلام تعريف خواهد شد و بس يعني اجازة گفتن هر كلامي را نداريد كه اسلام غيرقانوني دانسته اما در دايرة اسلام مجازيد هر بيان و انديشه اي را ارائه دهيد حتي اگر عليه بلند پايه ترين مقام مملكتي باشد. «اوفوا بالعهد ان العهد كان مسئوولا» (اسراء 34 )
ولله الحمد والمنه
و الله اكبر
ابوحمزه المهاجر هورامی
افراد عادی و جماعتها پاسخ دهند:به خطر انداختن آبرو، ناموس ، خون ومال مسلمانان براي چیه؟