انقلاب يا اصلاحات  (  2 )

 

{زنجیره آگاهیهای منهجی}

به قلم استاد مجاهد : ابوحمزه المهاجر هورامی

 

 

صراحت بيان بيانگذاران و بزرگان مكتب ماركسيسم در عين حيله و تزوير پيروان محلي آنان و آگاهي كنوني روشنفكران مسلمان و حتي غيرمسلمان از سراب اين انديشه سر برآورده از گنداب ويرانگر و ريا كار كاپيتاليسم، ما را از تشريح آن كافي است. و به آزاديهاي سياسي و شعارهاي آزادي بيان و انديشه نسبي كه در سرمايه داري و پيروان آن بعنوان حربه اي كارآمد و فريبنده و تنها برتري غرب شناخته شده، مي پردازيم.

اين آزادي نسبي كه در انديشة كاپيتاليستهاي ليبرال دموكرات وجود دارد، گاهي باعث پديد آمدن گروههاي واقعاً مردمي مي گردد كه گاه تا حصول و رسيدن به مقامات بالاي كشوري نيز پيش رفته اند.

 اما چون خواست مردم با خواست صاحبان سرمايه در تضاد می افتد ،استبدادي را كه در پشت دموكرسي تا بحال پنهانش نموده بودند سربرآورده و با تراشيدن بهانه هاي متعدد- كه معمولاً هميشه بصورت بسته بندي شده آماده اش وجود دارد- چون دفاع از آزادي و دموكراسي و مبارزه با ارتجاع و.. (يعني در واقع نظر و رأي و خواست اكثريت جامعه ) به سركوب نيروهاي مردمي مي پردازند كه نمونة عملي آنرا به كرات خوانده و يا شنيده و حتي لمس نموده و مي نمائيم،چون الجزاير، مصر، ترکیه ،اردن، فلسطين، فتح و حماس و....

يعني در واقع زورچماق را در قالب و زيرچتر علم، فلسفه، روشنفكري، ترقي خواهي، تكنولوژي، پيشرفت صنعتي و…… بر مردم تحميل نمودن، يعني با ايدئولوژي تخديري و موزيانه، زمينه را براي كارايي و موفقيت زر و زور فراهم نمودن، طبق معمول هميشه تاريخ، اما در لباس و هيئت جديدي اول استحمار و بعد استثمار و استضعاف.                  

زماني كه تئورسين ها و پايه گذاران اين انديشه زندگي بشريت را در سه بخش كاملاً مجزا شناسايي و تقسيم مي نمايند،نبايد از نتيجه حتمي،عيني ، قطعي و جبري آن تعجب كرد. مراحل و بخشهايي چون:

1- مرحله خرافات   2- مرحلة تدين  3- مرحلة علم و دانش

و از اين مرحلة علم و دانش ،اصولي را برداشت نموده اند كه هم اكنون حاكم بر غرب و دنباله روان آن است.

1- اصالت حس ،           در حيطه انديشه و تفكر

2- اصالت لذت ،            در حيطه جسم  و اخلاق

3- اصالت سود،           در حيطه روابط (اجتماعي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي و..)

در ايدئولوژيی كه پرچم اين اصول را بعنوان راهنما و برنامه زندگي برافراشته و زنده بودن و زندگي كردن با از بين بردن حيات ديگران هدف است، انسانيت، عاطفه، محبت و روح مسالمت انساني كمتر تجلي مي يابد.

اما اين فروپاشي ايدئولوژيكي و اتحاد سياسي سودمدار كاذب غرب و در كل جاهليت مقتدر كنوني حتمي است. هر چند خودشان آنرا دور مي پندارند . (فاطر 43)و آنچه كه فعلاً بصورت نمودي ظاهري در غرب جاهل مشاهده مي گردد و جهانيان را به خود مشغول نموده نتيجه تحقق يافتن حداقل دو سنت از سنتهاي الهي است (انعام 44-هود 15) 

و مسلمين بايد بدانند كه عزت و بزرگي (علاوه بر دو سنت بالا در مورد غرب) تنها به يك شيوه به آنان اقتدار مي بخشد در پيمودن راه الله((تداوم داشته)) باشند و مغرور نگردند (نور 55)

و آگاه باشيم كه آنچه جهان مقتدر كنوني از آن بهرمندند تنها متاع موقت دنيوي است و در آخرت آتش و .. (هود 15-16- محمد12).

باز يادآور شويم كه اقتدار جاهليت براي هميشه ادامه نخواهد يافت بلكه يك مرحله زماني مشخص است كه خداوند متعال آنرا مقدر مي نمايند. سپس اين سنت با هلاك نمودن جاهلان كامل مي گردد: (انعام 44-45) .

انتصاب مملكتي به اسلام یا جاهليت بسته به قانوني است كه در آن جامعه حاكميت دارد نه عقايد ساكنانش يعني هر چند جامعه اي تمام ساكنانش مسلمان و به فرض محال و به فرض محال مسلمان موحد دينگرا باشند و قانون حاكم بر آنان جاهلي باشد باز آن جامعه، جامعه اي جاهلي محسوب مي گردد.

باز با درك شرايط قانونگذار و اينكه بدون كسب اين شرايط كسي حق قانونگذاري ندارد (فاطر 3- شوري 11- نحل 17 و . )

و با آشنايي با ويژگيهاي حكومت مؤمنين : (حج 41- قريش 4- و- حج 14 و) و با ايمان به امر پروردگار دانايمان مبني بر اينكه :

(( و لاتركنوا الي الذين ظلموا فتمسكم النار و ما لكم من دون الله من اولياء ثم لا تنصرون (هود 113)

(ركون مصدر تركنوا  يعني علاقه مندي و گرايش)

با اين آگاهي و اينكه خداوند آگاهترين و عالمترين به جزئي ترين تا برزگترين نيازها و مطلوبهاي مخلوقاتش مي باشد و . (ملك 14) و با توجه به اينكه خداوند تنها برنامه مطلوب براي انسانها و ميان انسان و حيوان و طبيعت را دين و قوانين اسلام مي شناساند (بقره 138) انسان در برابر دو راه قرار دارد كه سومي ندارد يا حاكميت و اطاعت هوي و شيطان يا حاكميت خدا (يس 61-60)

توحيد زيربناي دعوت و منشأ تمام اصطلاحات و پيشرفتهاي معنوي و ماديست كه محور و پاية مبارزات پيامبران و تمامي پيروان صادقشان بوده است.

((ربنا الذي اعطي كل شيء خلقه ثم هدي)) (طه50)        

خلق كرد  و به هر موجودي همچون آنچه را كه لازم آفرينش او بود (بلاتشبيه همچون دستور به يك كامپيوتر در اجراي برنامه اي خاص) به وي برنامه داده و رهبري مي كند كه غير از انسان و جن همگي مجبور به اجراي برنامه اند و در همان سيري كه برايشان تعيين گرديده ، در حركتند.

 در توحيد است كه كليه طبقات مادي و معنوي منهدم مي گردد و زماني كه اختيار انسان به تبعيت از هوي كشانيده شد و ویروسهايي را در برنامه دقيق الهي داخل نمود آنوقت است كه يك زندگي ابتكاري جديدي متولد مي گردد. و براي توجيه اينكه دو جور برنامه و شيوة زندگي در جامعه هست بايد يك فلسفه و ايدئولوژي ديگري ساخته شود. يك برنامه و پرستشي درست شود كه اين دو گانگي و در وضع عيني كنوني چند گانگي را در زندگي توجيه نمايد و اين پرستش انواع و پرستش هوي و طاغوت ((1)) است به جاي توحيد و زندگي- خانوادگي، اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي- توحيدي. و ((زر)) و ((زور)) و ((تزوير)) بعنوان مثلث شومي در قالب مترفين، ملا و احبار با ويژگيها و آداب خاص خودشان در قالب طبقات معين متولد مي گردند.

((1- طاغوت : تابع هر قانوني غير از قانون خدا شدن. هر كنش، عمل، احساس، باور، عقيده و …… كه از حالت فطري و طبيعي كه خداوند براي مخلوقي مقرر فرموده تجاوز نمودن، و تابع قانون ((جاهلي)) گرديدن. ))

((2- زماني كه ما ويژگيهاي دنيا پرستان را در عينيت زندگي خود پياده و مجسم نموديم (31) انعام 29- جاثيه 24- محمد 12- ال عمران 14- بقره 204 و از صفات پسنديده مؤمنين عملاً دوري گزيديم انعام 33- زاريات 56، هود 7 و …….. خواسته يا ناخواسته به راهي كشيده مي شويم كه برايش اسباب  و وسيله  فراهم نموده بوديم. ))

 

 

 

1- زر، مترفين : طبقه اقتصادي و صاحب نيروي اصلي مادي جامعه ، ثروتمنداني كه هيچ گونه مسئوليت انساني و اخلاقي و ديني را به خاطر تكبر  ناشي از ثروت و تمكن نمي شناسند و مثل بوقلمون نر توي خيابون جور ديگري راه مي روند.

2- زور، ملاء : طبقه سياسي صاحب قدرت اجتماعي، چشم پركن، كسي كه در جامعه راه مي رود و چشم را پر مي كند.

3- تزوير ، احبار، راهبان : طبقه روحاني و رسمي صاحب نيروي دروني جامعه، متوليان معابد، مذاهب و نمايندگان مذاهب و بدين شيوه زيربناي فكري و فلسفي دين و يا مذهب ساختگي بشر كه ((براي توجيه)) خصومت، نظام حاكم و محكوم. نظام بردگي و نظام نژادي و قبيله اي، نظام سرواژي، برتري و پستي و.. است، در قالب خدايان متعدد در عبادتگاههاي مختلف و خاص هر طبقه اي (آذرگشسب شيز، استخر پارس و آذربرزين مهر خراسان) اظهار وجود مي نمايد. و  در برابر خواست نمايندگان دلسوز و صادق گروههاي انبوه مردمان زيردست در شكل واحدي جهت حفظ طبقه و موقعيت خاص خود به مبارزه بر مي خيزند.

1- زر     ، مترفين         قارون

2-  زور    ، ملاء             فرعون

3- تزوير، احبار و راهبان- ساحرين بلعم باعورا (روحاني فاسد بني اسرائيل)

هر سه همكار و همدست عليه سيدناموسي عليه السلام

اين است نتيجه توليد و تراشيدن خدايان متعدد و سرسپردن به آناني كه چنين ويروسهاي خطرناكي را هنگام جهالت ما برما تحميل نموده اند ((2)) چون اگر        مي دانستيم كه : ((لوكان فيما الهه الا الله لفسدتا فسبحن الله رب العرش عما يصفون )) (انبياء 22) و بعد از آمدن رسول مشفق و دلسوز- صلي الله عليه و اله وسلم و بيان روش پيام الهي براثر جهالت خود را مستوجب (( فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غياً )) نمي گردانديم . و با پيش كشيدن آداب و رسوم گذشتگان جاهلمان در برابر توحيد الوهيت مطيع اين مخدرهاي سرتا پا شرارت و ضرري كه مذهب و دين توليد شده انسان را وسيله اي براي تخدير و توجيه اعمال نفرت انگيزشان عليه انبوه مردمان زيردست ساخته اند نمي گرديديم و همصدا با آنان آگاهانه و يا ناآگاهانه در رديف آناني كه : ((قالوا اجئتنا لنعبدالله وحده و نذر ما كان يعبد آبا ؤ نا………. ))    (70 اعراف)

قرار نمي گرفتيم الان انسانها اینهمه ضررمند نمی گردیدند. متاسفانه مسلمين از چندين قرن گذشته تاكنون عملاً خود را در وضعيتي قرار داده اند كه از قبل زنگ خطر آن از طرف رحمه اللعالمين صلي الله عليه و اله و سلم نواخته شده بود :

يوشك ان تداعي عليكم الا مم كما تداعي الا كله الي قصعتها قالوا : أمن قله نحن يومئذ يا رسول اله ؟ قال: انتم يومئذ كثير و .... غثاء كغثاء السيل . (اخرجه احمد و ابوداود)

بيم آن است كه ملتها عليه شما همدست شوند همانگونه كه مفت خوران به كاسة غذا هجوم مي آورند، گفتند اي رسول خدا آيا آن روز به علت كمي تعداد به اين حالت گرفتار خواهيم شد؟ فرمود: ((شما در آن روز تعدادتان بسيار است ولي خس و خاشاكي هستيد همچون خس و خاشاك سيلاب ……….. ))

انسانها  و بخصوص مسلمين فراموش كرده اند كه ((انما الطاعه في المعروف )) (اخرجه شيخان) 

اطاعت و فرمانبرداري در مورد كار نيك است نه در پذيرش و اجراي آنچه كه غير از شر و پستي نتيجه اي در بر ندارد.

اطاعت از حكام و ديگر بندگان در امريست كه با دستورهاي خدا و رسولش منافات نداشته باشد.  

((  الم تر الي الذين يزعمون انهم امنوا بما انزل اليك و ما انزل من قبلك يريدون ان يتحاكموا الي الطاغوت و قدامروا ان يكفروا به و يريد الشيطان ان يضلهم ضلالاً بعيداً)) نساء‌60  خداوند مرجعي را تعيين مي كند كه مسلمين در هر موردي بايد به آن رجوع كنند: خدا و رسولش. و هيچ مرجع ديگري وجود ندارد و آيه چنين رجوعي را مستقيماً به ايمان به خدا و روز آخرت يعني مستقيماً به ((ايمان)) پيوند مي دهد.

ما با كسب اين آگاهيها و انهدام هواي نفس و قلب و بازگشت مخلصانه با نيرو و قدرت مقيد بودن به ((قيام الله )) و ((شهادت به قسط)) و افتخار نمودن به حق طلبي و آزاديخواهي و يقين به قدرت و ياري خداوند. (منافقون 8- ال عمران 139) به پا خواسته ايم و با وجود

1- طبيعت انقلابي

2- روشن بودن هدف  (زاريات 56- نحل 17 )

3- روشن بودن راه  (شوري 15)

4- طبيعت  كلي و شمولي  (انفال 39)

5- ماهيت جهاني  (توبه 40)

6- راه و سنت پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم   (كهف 29)

7- و………

با ايماني راسخ بر اساس منطق قرآن (آيات 10 و 11 صف) ايمان يه خدا گذشتن از جان و مال در اين مسير را ، ((تجارت منجيه ))اي مي دانيم كه خداوند ما را به شرط علم به انجام آن فرا مي خواند. ما در اين امرتبليغ و جهاد منتظر نتيجه نيستيم (آنقدر خودپرست و خود خواه نيستيم) بلكه همين مشاركت ما در اين مسير الهي كه پيشرو بوده ايم برايمان كافي است :

((من المومنين رجال صدقوا عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظرو ما بدلوا تبديلاً (احزاب 23)

و ياري دادن مؤمنان بر عهدة خداوند بوده است :

(( و كان حقاً علينا نصرالمؤمنين  (الروم 47 )

در اينصورت :

(( ان ينصركم الله فلا غالب لكم ))

((و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا ))

ما شكست را در تسليم شدن به هوي و شيطان و عوامل آنان مي دانيم و عدم تسليم و مبارزه را عين پيروزي قلمداد مي نمائيم. خواه اين پيروزي همچون نمونه پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله و سلم باشد يا همچون اصحاب الا خدود عليهم الصلاه و السلام. اين وضوح و روشني راه و هدف وجود سربازان صادق و نيرومند مؤمن كه همانند ديواري آهنين پيرامون دعوت حلقه زده اند و تائيد و نصرت و تو فيق الهي است، كه ما را بعنوان مستضعفين و بيداران مبارز به هم مسير شدن با برنامه هاي الهي و نتايج ثمربخش آن در قالب سابقين بالخيرات جامعه انساني قرار داده است. جنبش اسلامي ما كه امروز در راستاي جنبشهاي ديگر ((كزرع اخرج شطه فأزره فاستغلط فاستوي علي سوقه يعجب الزرع ليغظ بهم الكفار     )) (فتح 29) 

به تجديد نيرو پرداخته و به تبعيت از فرامين الهي و شيوه پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم و صحابه اكرام با :

- ايمان عميق و استوار (ال عمران 16)

- برتري و توانايي، برنامه دين، ايمان استوار داشتن (مائده 15)

- به مسئوليتها و ارزس برادري احترام نهادن (حجرات 10)

- به دادگاه آخرت ايمان ويقين داشتن (توبه 120) 

- به خود اعتماد به نفس كامل داشتن و اينكه بجز با ((جهاد و فداكاري جان و مال)) دعوت به پيروزي نخواهد رسيد. (توبه 24) جنبشي را زنده نموده ايم كه

جنبش عظيمي است كه با الهام از دستاوردهاي گذشته خود با نيروي عيني و موجود كنوني فعاليت خود را آغاز نموده و به فردا و آيندة قطعي و خدشه ناپذير اميدوار است. تقدير الهي ((بيداري اسلامي را)) برعرصة وجود پديدار كرده (يوسف 21) و بسوي هدف و غايتش در حركت است و هيچ چيز در مقابل آن تاب مقاومت ندارد. (انفال 59)             

جنبش  و بيداري در طول تاريخ به كرات دچار آسيبها و حتي انحرافهايي گرديده كه نياز به يك آسيب شناسي دقيق و عيني اسلامي داشت كه ما را بر آن داشت سه شيوة بارز و مشخصي اما كمتر مورد توجه قرار گرفته شده توسط مبارزين را بيشتر بشناسانيم.

1- شيوه سيدنا يوسف عليه السلام در جامعه اي غير مسلمان با مردماني غیرمسلمان وحکامی غیر معاند توحید

2- شيوه سيدنا موسي عليه السلام جمعي مسلمان در ميان مردماني غير مسلمان وحكامي معاند توحيد.

شيوه سيدنا يوسف عليه السلام زماني است كه حاكميت موجود و قوانين حاكم بر جامعه چنان زمينه اي را عملاً فراهم نموده اند كه مبلغ و بيدارگر بتواند ((تمام)) آنچه را خداوند امر فرموده  بي كم و كاست بصورت امانتي به صاحبانش رسانده وعملی سازد و هيچگونه مانعي ميان وي،اجرای احکام الی و مردم وجود نداشته باشد. در چنين جوامعي تنها شيوه ای كه مشروعيت اسلامي دارد ((اصلاحات )) است وبس .هر گونه انحراف از آن گناه و خيانت به شمار مي رود و انحرافي است آشكار در عدم تبعيت از متد مبارزاتي اسلام.

در اينگونه جوامع چنين موضعگيري امر شده   اگر ايمان آوردند= پس هدايت شده اند (137-136 بقره) موضعگيري بي اندازه صلح جويانه نسبت به مخالفين (بقره 139)

اگر روي گرداندند و نپذيرفتند= پس در مخالفتند فسيكفيكم الله

و تنها چنين افرادي هستند كه در هنگام اصلاحات خواهان مبارزات قهري اند (محمد21-20)

اما شيوة سيدنا موسي عليه السلام زماني است كه چنين زمينه اي كه شخصي بتواند ((تمام)) آنچه را كه امر شده ،نه بخشي از آن را، به مردم برساند و عملي سازد، وجود ندارد. سيدنا موسي در اين مرحله چنين او امر الهي را عملي ساخت.

الف : امر به رساندن پيام به اينان بدون سستي و با نرمي و مدارا (طه 42-43 )

ب: در برابر رسانيدن اين مسئوليت عظيم ((ترس)) مسلط مي گردد (طه 45) ترس از اينكه :

1-    قصاص شود (فصلت 33)         

2- وي را دروغگو بشمارند (قصص 34) 

3-پيش دستي شود به قتل برسد يا طغيان نمايند (طه 45)  

در نتيجه   

1- بدون  كمترين هراسي وارد عمل مي گردند و خواستة خود را بدون كم و كاست بيان مي كنند (طه 47) 

2- و با تهديد جدي، عاقبت رويگرداني و تكذيب را بيان مي نمايد (طه 48)

در صورت كار آمد نبودن اصلاحات اولين شيوه مبارزه فيزيكي مسلحانه با آنان است .در صورت عدم فراهم شدن وسايل و ابزارهاي انساني و مادي لازم جهت مبارزه مسلحانه هجرت و دور شدن از ظالمين در مرحله ((سوم)) قرار مي گيردوسيدنا موسي عليه السلام با پيروي از روش مبارزاتي اسلام چون دريافت كه :

((اسباب)) قدرت و زمينه مبارزات مسلحانه وجود ندارد و مداهنه و سازش هم ممنوع است. پس:

1- هجرت مي كند، در اين راه ياران به محض رسيدن فرعونيان مي گويند ما گرفتار شديم (الشعراء)     

2- اما چون خداوند با من است مرا هدايت مي كند (شعراء عنكبوت 69)

3- و خداوند هم راه را به موسي ياد  داد و راهنمايش شد و پيروزش گردانيد(شعراء 63)

اين الگو و نمونة عيني اسلامي، دومين نوع مبارزات اسلامي است كه هر گونه تخطي از آن غير از ذلت و خواري نتيجه اي را بدنبال نخواهد داشت. جامعه و قانون حاكم بر آن را بايد شناخت و متناسب با آن يكي از دو روش را بكار برد. پيامبراسلام صلي الله عليه و اله و سلم با طي نمودن اين مراحل مبارزاتي مكمل شيوة مبارزاتي اسلامي است  كه خداوند به آن امر فرموده و صحابه اي چون معاذبن جبل در دربار رم كه گفت : من بر فرشـي كه از اموال و حقوق ملت فقيـر و ستمديده تهيه شده است ، نمي نشينم پيروان حقيقي اين متد مبارزاتي بودند.

 

 

انقلاب يا اصلاحات  (  3 )

 

{زنجیره آگاهیهای منهجی}

به قلم استاد مجاهد : ابوحمزه المهاجر هورامی

 

 

 

همچن